سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بررسی پیشرفت اقتصادی آلمان و آمریکا؛ تجارت آزاد یا حمایت از تولی

حمایت‌گرایی از تولید ملی و رشد اقتصادی در آلمان

بعد از بررسی سیاست تجاری آمریکا در طول یک صده گذشته حال نوبت می‌رسد به ارزیابی سیاست تجاری آلمان که قطب اصلی اقتصادی اروپا به شمار می‌رود اقتصاد آلمان پنجمین اقتصاد بزرگ جهان برحسب برابری قدرت خرید و اولین اقتصاد اروپاست که صادرکننده ماشین آلات، وسایل نقلیه، مواد شیمیایی و تجهیزات خانوار بوده و از نیروی کار بسیار ماهر سود می‌برد . «2013, Germany Economy Profile»

هم اکنون آلمان به عنوان مهد استراتژی حمایت از صنایع نوزاد چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ سیاست-گذاری شناخته می‌شود. با وجود این به لحاظ تاریخی، حمایت تعرفه‌ای در عمل نقشی به مراتب کمتر در توسعه اقتصادی آلمان به نسبت نقش این عامل در توسعه اقتصادی انگلستان و آمریکا نسبت ایفا کرده است. از دهه 1880 تا دهه 1930 این اجماع نظر وجود دارد که دولتهای اولیه مدرن اروپا مرکانتیلیست بودند آلمان نیز از این قاعده مستثنا نیست.

حمایت تعرفه‌ای از صنعت در پروس «آلمان سابق» قبل از ایجاد اتحادیه گمرکی آلمان در سال 1834 به رهبری پروس «اتحاد زولورین» بسیار ملایم و کم بود. تعرفه‌های زولورین آنچنان کافی نبود که بتواند از صنایع نوزاد حمایت کنند؛ حتی تولید کنندگان آهن تا سال 1844 بدون حفاظت تعرفه‌ای بودند و از حمایت کافی برخوردار نبودند. دولت پروس مکررا در مقابل فشارهای سیاسی به منظور وضع تعرفه‌های سنگین‌تر توسط دولت‌های دیگر اتحادیه زولورین مقاومت می‌کرد. اگرچه در سال 1844 تعرفه‌های آهن و در سال 1846 تعرفه‌های نخ پنبه افزایش یافت، اما این افزایش نسبتا ناچیز بود. پس از آن، تعرفه‌های اتحادیه زولورین تا اواخر دهه 1870 روندی نزولی داشت که مثال آن موافقتنامه دو طرفه‌ای بود که با فرانسه در سال 1862 به امضاء رساند و باعث کاهش حقوق گمرکی در سال 1870 شد . «33-32: Ha Joon Chang»

اما در سال 1879، بسیمارک، صدراعظم آلمان تعرفه‌ها را به میزان زیادی افزایش داد تا اتحاد سیاسی بین مالکان زمین و صنعتگران بزرگ را تقویت کند که این سیاست به خون و آهن معروف است. با وجود این، حتی پس از این افزایش هم، حمایت‌های اضافی بیشتر به بخش کشاورزی و صنایع سنگین مهم به ویژه صنعت آهن و استیل اختصاص یافت و در حالت کلی حمایت از صنعت در سطح بسیار پائینی قرار داشت. «2005: 98,Greg Buckman»

سطح حمایت از تولیدات در آلمان یکی از پائین‌ترین سطح حمایت‌ها در بین کشور‌های دیگر در سراسر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم بود. حمایت تعرفه‌ای نسبتا کم بدین معنا نیست که دولت آلمان رویکردی لسه فر به توسعه اقتصادی داشت. در زمان فریدریش ویلیام اول « 1740» و فریدریش کبیر « 1740 – 1786» دولت پروس که در نهایت به آلمان مبدل شد، طیفی از سیاست‌ها را به منظور حمایت از صنایع نوزاد اتخاذ کرد. اقدامات متعارفی از قبیل حمایت تعرفه‌ای «که در نوع خود در آلمان بالا نبود»، اعطای انحصار و مواد ارزان از شرکت‌های سلطنتی که البته دست دوم هم بودند، و از همه مهم‌تر دخالت مستقیم دولت در صنایع کلیدی، را می‌توان از جمله اقدامات حمایت گرایانه در آلمان دانست.

وقتی فریدریش کبیر به قدرت رسید، پروس از اساس صادرکننده مواد خام بود که پارچه‌های کتان و پشمی تنها کالاهای تولیدی صادراتی این کشور بودند. او با تداوم سیاست‌های مرکانتیلستی پدرش «فریدریش ویلیام اول»، از تعداد زیادی صنایع حمایت کرد که مخصوصا می‌توان به صنایع نساجی «به ویژه پارچه کتان»، فلزات، تسلیحات، ابریشم، قند و شکر، و ظروف چینی اشاره داشت. حمایت‌هایی که در این بخش علاوه بر اقدامات دیگر انجام داد می‌توان به حق انحصار، حمایت تجاری، یارانه‌های صادرات، سرمایه گذاری و تهیه کارگران ماهر از خارج اشاره کرد. فریدریش همچنین تعدادی اتاق بازرگانی تاسیس کرد که به عنوان «مشاوران مدیریت» در زمینه توسعه صنایع نوزاد و جدید مخصوصا کارد و چنگال، قند و شکر، فلزات و مهمات فعالیت می‌کرد. این شرکت‌های مدل در بسیاری از جهات به مانند گیاهان گلخانه‌ای بودند که کاملا نمی توانستند در معرض فضای بیرونی «بازار رقابتی» قرار گیرند؛ با وجود این، این صنایع در ایجاد تکنولوژی‌های جدید و ایجاد اثرات عمیق، مهم بودند.

فریدریش به دلیل جاه طلبی اش برای تبدیل آلمان به قدرت نظامی همچنین استان صنعتی سایلژا را به خاک خود ضمیمه و به توسعه آن اقدام کرد مخصوصا، او از صنایع پارچه کتان و استیل حمایت کرد و اولین کوره ذوب آهن در آلمان را در استان سایلژا احداث کرد و کارگران ماهر خارجی را در این استان به استخدام گرفت. توسعه سایلژا به عنوان انبار آلمان بعد از مرگ فریدریش به واسطه تعدادی کارآفرین بوروکرات توسعه بیشتری پیدا کرد . «34: Ha Joon Chang»

یکی از معروفتین این بوروکرات‌ها «گرفت فون ردن» بود که از کشورهای پیشرفته صنعتی آن روز بخصوص بریتانیا به وسیله ترکیبی از جاسوسی صنعتی تحت حمایت دولت و مهاجرت غیرقانونی کارگران ماهر خارجی در طول اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم تکنولوژی‌های پیشرفته را وارد می‌کرد . «2006: 66,Geoffrey L. Herrera»

یکی دیگر از شخصیت‌های برجسته دیگر پیتر بی یوث بود که در سال 1816 رئیس دپارتمان تجارت و صنعت در وزارت دارایی شد. او موسسه کرفت را در سال 1820 تاسیس کرد تا کارگران ماهر پرورش دهد، یارانه به سفرهای خارجی دهد تا اطلاعاتی درباره فناوری های: ماهنامه علمی – تحلیلی 122 پیشرفت اقتصادی در پرتو حمایت‌گرایی از تولید داخلی جدید و ماشین‌های کپی به دست آورند و از نوواران عرصه تجارت، مخصوصا در زمینه ماشین بخار و صنایع لوکومویتو حمایت کند. در سال 1814، سایلژا به لحاظ تکنولوژیکی تقریبا هم سطح بریتانیا بود و منطقه‌ای توسعه یافته در کل اروپای قاره‌ای بود. پیشرفت در سایلژا محدود به طیف محدودی از صنایع نظامی بود که به راحتی به مناطق دیگر اشاعه و تسری پیدا نمی کرد. با این حال، پیشرفت در این منطقه نشانی است از اینکه چطور یک اقتصاد حمایتی می‌تواند موفق عمل کند. از اوایل قرن نوزدهم به بعد، دولت پروس بسیار بیشتر از آنچه در سایلژا عمل می‌کرد، حرفه‌ای‌تر دخالت اقتصادی می‌کرد. یکی از موارد مهم تامًین مالی دولت برای جاده سازی رور بود. مثال مهم دیگر اصلاحات آموزشی است که صرفا منوط به ساخت مدارس و دانشگاه‌های جدید نشد بلکه باز تعریف اساسی در شیوه آموزش، تکنولوژی و علم صورت گرفت. نکته مهم اینجاست که در همین زمان در آکسفورد و کمبریج درس علم و فناوری آموزش داده نمی شد. کیفیت آموزشی برتر آلمان زمانی اثبات می‌شود که می‌بینیم تقریبا 9 هزار نفر آمریکایی بین سالهای 1820 و 1920 برای آموزش به آلمان سفر کردند . Lester F. Goodchild, Harold S,» «1997: 206,Wechsler

اگرچه برخی از ظواهر توسعه اقتصادی و صنعتی در آلمان در نیمه اول قرن نوزدهم از جمله توسعه بانکداری با مخالفت مواجه بود اما با این حال، در کل، حمایت‌گرایی که در آلمان رخ می‌داد نقطه اشتراک این کشور با بریتانیا و فرانسه و دیگر کشورهای صنعتی آن دوران بود . «36-34: Ha Joon Chang»

بعد از دهه 1840، با رشد بخش خصوصی، دخالت دولت آلمان برای توسعه صنعتی کم جلوه‌تر شد. با وجود این، این بدین معنا نیست که دولت به کناری رفت بلکه بیشتر از نقش مداخله که مستقیم به نقش رهبری تغییر جهت داد که مصادیق این تغییر جهت شامل بورس مبتکران و مخترعین برای ترغیب آنان به اختراع، دادن یارانه به کارآفرینان توانمند و ایجاد فرآیند‌های صنعتی و ماشین سازی جدید می‌باشد.

کلیو تربیلکاک به عنوان یک تایخ دان انگلیسی به بررسی صنعتی شدن آلمان می‌پردازد. وی به سه مدل از ارتباط دولت بازار آزاد در اقتصاد آلمان در قرن نوزدهم می‌پردازد. مرحله اول که فاز مرکانتلیستی می‌نامد تا سال 1840 طول می‌کشد، در در این دوره دولت مکررا دخالت اقتصادی دارد، برای مثال، در مکان‌هایی که متعلق به دولت بود، دولت پروس «آلمان» در کنار فعالیت‌های معدنی در زمینه آهن هم فعالیت داشت. دومین مرحله از منظر وی بین سال‌های 1840 تا 1870 می‌باشد که طی این مدت رشد اقتصادی و صنعتی اساسا بازار محور بود، دوره‌ای که به لیبرالیسم اقتصادی معروف است روی دولت اثر گذاشت. سومین دوره از نظر وی بعداز دهه 1870 است یعنی بعد از اینکه بیسمارک توانست آلمان را متحد کند، در این زمان آلمان رویکردی حمایت گرایانه به اقتصاد اش داشت و دولت به نفع صنایع و اقتصاد دخالت اقتصادی می‌کرد. حتی با وجود اینکه به نظر تربیلکاک دوره 1840 تا 1870 را باید دوره لیبرالیسم اقتصادی آلمان دانست، باید توجه داشت که صرفا شکل دخالت دولت تغییر کرد و دولت نقش رهبری و حمایت غیر مستقیم را به عهده گرفت. این تغییر رویکرد نه تنها در آلمان بلکه در بیشتر کشورهای پیشرفته اروپایی قرن نوزدهم مثل بریتانیا هم مشاهده شده است. دولت آلمان طی این دوره هزینه‌های نظامی خود را افزایش داد تا از این طریق تقاضای کل را افزایش دهد تا در نهایت بدین واسطه باعث رشد اقتصادی و کاهش بیکاری شود. با این اوصاف، حتی شواهد حاکی از حمایت‌گرایی طی این دوران هم هست برای مثال دولت آلمان در بسیاری از ایالات کوچک مثل بادن، حمایت فعال و موثر از شرکت‌های صنعتی حداقل تا دهه 1850 ادامه داشت.  «104-2009: 103,Lars Magnusson»

با وجود کاهش نسبی در توان و ظرفیت دولت برای دخالت صنعتی در این دوره، اهمیت سیاست تعرفه‌ای و سیاست کارتلی برای توسعه صنایع سنگین در این زمان را نباید نادیده گرفت

نتیجه گیری

یافته‌های تحقیق نشان می‌دهد که دو کشور آمریکا و آلمان قدرت اقتصادی خود را بر پایه سیاست‌های حمایت گرایانه بنا کرده و پس از رسیدن به مرحله پیشرفت، در مقام حمایت از آزادسازی تجاری با هدف دست یابی به منافع ناشی از گسترش جغرافیایی بازار و صرفه‌های فزاینده نسبت به مقیاس برآمده اند. رویکرد کشورهای توسعه یافته به تجارت را می‌توان «حمایت‌گرایی هوشمند» دانست که ترکیبی از حمایت سخت و نرم است. در رویکرد حمایت‌گرایی هوشمند، کشورها در ابتدای مراحل رشد خود، از طریق «حمایت‌های سخت» «شامل محدودیت یا ممنوعیت واردات، وضع تعرفه و اعطای یارانه به صنایع نوپا» به انباشت سرمایه برای نوآوری و پیشبرد تکنولوژی می‌پردازند و در مرحله بعد، که مرحله ایجاد توان رقابتی و مزیت رقابتی برای محصولات داخلی در مقابل رقیبان خارجی است، حمایت نرم در قالب‌هایی چون حمایت از تحقیق و توسعه، گسترش بازار و حمایت استراتژیک انجام می‌شود. در این مرحله، حمایت از آزادی تجارت در عرصه بین المللی با هدف گسترش جغرافیایی بازار ضروری است.

همانطور که اشاره شد، در طول 150 سال گذشته بیشترین مباحثات در اقتصاد سیاسی تجارت بین الملل، میان طرفداران تجارت آزاد و طرفداران حمایت‌گرایی اقتصادی جریان داشته است و اکنون نیز چه در کشورهای پیشرفته و چه در کشورهای درحال توسعه ادامه دارد. ایالات متحده آمریکا در طول قرن نوزدهم و تا سال 1939، اقتصادی مسدود داشته است و در این مدت « 1830 تا جنگ دوم جهانی» بیشترین سطح تعرفه‌های گمرکی را در جهان داشت. با تصویب قانون گمرکی اسموت هاولی در سال 1930، سطح تعرفه‌ها برای بیش از بیست هزار قلم اجناس وارداتی از 29,7 % تا 57، 3 درصد افزایش یافت. بسیاری از سیاستمداران آمریکا در قرن نوزدهم، این مسئله را بخوبی درک کرده بودند که تجارت آزاد برای کشورشان ناسازگار بوده و یگانه سیاستی که متضمن رشد اقتصادی می‌باشد، حمایت‌گرایی است. صنایع آمریکا تا 1945 از سطح حمایت بی سابقه‌ای در مقایسه با سایر کشورهای صنعتی، برخوردار بوده است. تنها پس از جنگ جهانی دوم و اطمینان آمریکا از تسلط صنعتی بلامنازعه اش در جهان بود که آمریکا شروع به حمایت از تجارت آزاد کرد. آلمان هم از جمله کشورهای پیشرفته به لحاظ اقتصادی است که مدعی تحارت آزاد است اما تاریخ توسعه اقتصادی این کشور هم نشان می‌دهد که به مانند آمریکا، از سیاست‌های حمایت گرایانه به منظور حمایت از صنایع داخلی به منظور پیشرفت اقتصاد کشورش استفاده کرد.

تاریخ توسعه اقتصادی نشان می‌دهد که کشورهای پیرو و مدعی راه تجارت آزاد و در راس آنها ایالات متحده قدرت اقتصادی خود را بر پایه سیاست حمایت گرایانه‌ای بنا کرده اند که امروز آنرا مردود می‌شمارند. بررسی روند اقتصادی دیگر کشورهای پیشرفته نیز ما را به این نتیجه می‌رساند که آن کشورها در زمان تلاش برای رفع عقب ماندگیشان نسبت به کشورهای پیشرفته تر، تقریباً همگی شان از ابزار اعمال حقوق گمرکی، یارانه‌ها و سایر ابزار سیاسی برای حمایت از صنایعشان استفاده کرده اند. یافته‌های این پژوهش از آن جهت می‌تواند حائز اهمیت باشد که جمهوری اسلامی ایران نیز باید بین ادامه روند حمایت‌گرایی فعلی که ناکارامدی بسیاری از بخش‌های اقتصادی را موجب شده که نمونه عینی آن در صنایع خودروسازی قابل مشاهده است از یک سو و همچنین اتخاذ رویکر تجارت آزاد که آن هم به احتماًل زیاد به بحران‌های امنیتی و چه بسا شورش‌های اجتماعی منجر شود یکی را اتخاذ کند تجربه کشورهای پیشرفته صنعتی که به صورت بسیار مختصر در این پژوهش به آنها اشاره شد به خوبی مدعا و فرضیه ما را ثابت می‌کند که اروپا و آمریکا بر خلاف ادعاهای خود رویکرد حمایت‌گرایی هوشمند را در دوران رشد و توسعه خود اتخاذ کرده و هنوز نیز به این رویکرد ادامه می‌دهند نبردهای تعرفه‌ای بین اروپا، آمریکا و چین به خوبی این مدعا را ثابت می‌کند.